پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره

فرزند ایران زمین

دزد گوشی بابایی

شاید این موضوع ربطی به نی نی مون نداشته باشه اما خواستیم یه درد دلی با نی نی مون کرد باشیم . چند روز پیش گوشی بابایی رو دزدیدن من زمانی متوجه شدم که دیگه رسیده بودم خونه و از این متعجب بودم که چرا با اینکه من کمی تاخیر داشتم چرا زهره جون به من زنگ نزده قافل از اینکه گوشیمو دزدیدن زود به زهره جون گفتم با گوشی خودش گوشی منو مکان یابی کنه تا حدودی هم موفق شده بودیم و اون رو از آزادی تا پایین یافت آباد نزدیک پارک نرگس کوچه تورانی مکان یابی کردیم اما به انجا که رسیدیم گوشی خاموش شد و ما دست از پا دراز تر برگشتیم شب سختی بود اما سعی کردم به روم نیارم تا زهره جون و تو که تو دل مامانی بودی زیادتر ناراحت نشید . روز بعد هم رفتیم شکایت کردیم تا ببینی...
30 آذر 1390

دعا های شبانه مامانی برای تو

مامانی هرشب قبل از خوابیدن کمی با تو صحبت می کنه و بعد چند نا سوره از قرآن رو برات میخونه تا سلامت باشی .قول بده بزرگ شدی حتما از مامانی تشکر کنی اگه بدونی در اوج لذت از وجود تو چقدر سختیها رو تحمل می کنه من که ازش خیلی ممنونم. ممنون زهره جون ...
27 آذر 1390

طب بوعلی سینا

      ما دیشب برای شب نشینی رفتیم خونه خاله زهره جون اونجا بحث این شد که بفهمیم نی نی مون دختر یا پسر، آخر به این نتیجه رسیدیم که از طب سنتی این موضوع رو متوجه بشیم، پس خاله رفت و یه زنجیر طلا اورد و روی دست زهره جون(سمت نبضش)با فاصله و به شکل عمودی نگه داشت و گفت اگه به موازات دستش جلو عقب بشه پسر و اما اگر برعکس باشه دختر و نی نی ما پسر بود. من اول باورم نشد ولی زمانی که خودم اینکارو انجام دادم قبول کردم و اون میدان مغناطیسی رو حس کردم تازه این کار بعد از چند ثانیه خود به خود متوقف می شد و بعد چند ثانیه دوباره به حرکت در میومد که نشان دهنده بچه دوم می شد. نی نی جونم برام خیلی جالب بود
26 آذر 1390

آرزوهای کودکی بابایی

سلام کوچکوی بابا می خوام برات از آرزوهای کودکیم بگم اینکه من آرزو داشتم اتوبوس دوطبقه سوار بشم(طبقه بالا صندلی جلو) از پل عابر پیاده رد بشم و کفش میخی بپوشم و فوتبال بازی کنم با بچه محلام   شاید وقتی که بتونی این خاطره رو بخونی بگی چه آرزوهای بی خودی اما اون زمانها همه بچه ها کم توقع بودن و البته کنجکاو امیدوارم برات جالب بوده باشه.
26 آذر 1390

اسم گذاری ارنواز واسه بچمون

چند روز پیش ما با رضا اینا باهم بودیم و رضا از ارنواز پرسید اسم نی نی خاله زهره چی باشه یکم فکر کرد و گفت زورو  و اسم خودشم گذاشت پری دریایی . فکر کنم بخاطر این گفت زورو که با زهره یجورایی با هم  همخونی داشته باشن.
26 آذر 1390

برقراری ارتباط مقدور نمی باشد

زهره جون امروز حسابی حوصلش سر رفته چند باری با من صحبت کرد اما فایده ای نداشت اما در اخرین تماس تلفنی به من می گفت با بچه هر چی حرف میزنم جواب نمیده نمیدونم خوابه ، رفته شنا کنه یا اونم مثل من حصلش سر رفته حال نداره جواب بده یا مثل باباش مشغوله . اینارو گفت منم کلی خندیدم خودشم خندش گرفت باهم کلی خندیدیم . این وروجکم معلوم نیست تو دل مامانش داره چکار می کنه که خبری ازش نیست بابا توهم دوتا امار بده به مامان جونت دیگه پس به این نتیجه می رسیم که بر قراری ارتباط مقدور نمی باشد ...
22 آذر 1390

ماه گرفتگی

همینطور که میدونید شنبه غروب(90/09/19)ماه گرفتگی اتفاق افتاد حدود ساعت 17:30 تا 18:20 و ما این زمان بیرون از خونه سمت سعادت آباد بودیم شیرینی لادن میخاستیم کیک بخریم، و زهره جون از ماه گرفتگی اطلاع نداشت و فردای اون روز زن دایی مرضیه بهش گفته بود حالا از اون روز زهره جون ناراحته که نکنه ماه گرفتگی رو بدن بچه بمونه ، اخه میگن اگه دست مامانی رو شکمش باشه و شکمشو نگاه کنه ماه گرفتگی رو پوست بچه می مونه.بخاطر همینم زهره جون ترسیده و زود نماز آیات خونده منم بهش دلداری میدم که اینشااله اتفاق بدی نمی افته. شماهم لطفا دعا کنید ممنون.
22 آذر 1390

هفته 11

ببخشید که من چند روز مطلب ننوشتم. طبق معمول هر هفته ما زنگ زدیم به شماره 909......و راجب بچمون تو این هفته بیشتر فهمیدیم، مثلا اینکه اندازه یه انجیر شده و 3/8سانتیمتر قدشه و وزنشم 8 گرم پوست شفافی داره و رگهای بدنش مشخصه و ریشه دندوناش تو لثش شکل گرفته و استخوانهاش تو این هفته در حال شکل گرفتن و لگد میزنه و جالب تر از همه سکسکه هم می کنه که اینها در هفته 16 به بعد قابل حس تر میشه خلاصه کلی حال میده این تلفن زدنه حتما امتحان کنید
19 آذر 1390

نظر شما چیه؟

هیچ چیز زیبا تر از آن نیست که نوزادی در آغوش مادرش شیر نوشد. فرشتگان صف می بندند تا مادر را یاری کنند که پستان به دهان کودک نهد
13 آذر 1390

گریه زهره جون

زهره جون دیشب هق هق گریه می کرد. من ...من........ بخدا من اذیت نکردمش، خب ...خب بزاریدتعریف کنم نه فحش نه فحش ندید به من، بابا برای امام حسین تو محرم گریه می کرد ای بابا . آخیش داشتن می کشتنم کاش واسه شوهراتونم اینطوری دفاع می کردید. بابا جونم دیدشون اینارو که بعدا خوندی میفهمی مردا چی می کشیدن از دست ........ فرار کنم بهتره
13 آذر 1390